چهارشنبه ای که با تو گذشت

ساخت وبلاگ

از صبح یه حسی می گفت روز خیلی جالبی نمیشه
درگیری های ذهنی من که نه امروز عالیه، امروزم شاد و سرحالم، مثل همیشه پر انرژی
روز بدی نبود
تا ظهر
خانم رض... د آمد و انتشار اخبار و اتفاقات افتاده را بهم نشون داد
داشت توضیح می داد که زنگ زدی
بعد از مدت ها دیدن اسمت روی صفحه ی گوشیم
سعی کردم عادی، ریلکس و راحت صحبت کنم
تشویش تو، تشویش من و سعی در آرام کردن تو
گفتم پنج دقیقه دیگه تماس میگیرم و زود کار خانم رض...د را انجام دادم
به ثانیه نکشید اون پنج دقیقه که تماس گرفتم
و جویای حالت و اینکه چه شده
لرزش صدای تو، ناراحتی تو و من ...
و دیدن اون دوستت که خیلی ... ولش کن
می دونی تو برای گلایه زنگ زده بودی و دوستت قرار بود گلایه کنه ...
سعی کردم اروم باشم و بهت انتقالش کنم
دوستت رفت و من و تصمیم
دستام یخ یخ، ذهن و قلب و مرور
بخاری هم جوابگو نبود
مرور چیزایی که گفتی و تصویر سازی ذهنی من
سعی در تسلط در حرکات و صحبت کردن
خواستن قلبی آرامش برای خودم و تو و دعا برای تصمیم، تصمیم درست
رسیدیم. من و ابوو.... ل
و تا منو دیدی عصبانی و نگران و گفتی این پدر منو در آورده
ازت خواستم آروم باشی، آروم باشی فواره ی آتشفشانی
رئیست شروع کرد به صحبت
و چقدر تخریبت کرد
و تو که دوست نداشتی این اتفاق بیفته
حداقل جلوی من
تو چشمامم نگاه نمی کردی
بالا گرفت و تو گر گرفتی
فوران شروع شد
و منی که تو را تا حالا اینجوری ندیده بودم
متعجب و ناراحت و سردرگم
چهار ادم در یک اتاق و سردرگمی
هر حرفی، هر حرکتی که می تونست آتش افروخته شده را غیرقابل کنترل کنه
و خدا و باز خدا
بلند شدم برای خاتمه ی حرفای، کل کل های مضحک و بچگانه
و من به گذشته رفتم. گذشته ی خودم
گذشته ای که شاید خودمو می دیدم
راهی که رفته بودم و شاید الان از اینکه اگر بهش فکر کنم از رفتار خودم خجالت می کشم و ...
بلند شدن من از جایم و سکوت
همه چیز متوقف شد حتی گلایه کردن های عجیب و تخریب همدیگه
و نهایتا صحبت تک تک
و ....
چه می شود ؟
چه می شود کرد ؟ با مهارت هایی که دیر می آموزیم
و چقدر دیر
دلیل و باز من و ذهنی پرسشگر
پر هیاهو

دیگرانی که یک یک اومدن و با لبخند رفتند که ندانند چه شده
و تو آمدی
و حامیانت
و صحبت های من
و چشم هایی که بالاخره به چشم های من دوخته شد
و مرور تمام دو سال گذشته در چشم تو در چشم من
که راهی نیست
که حتی فاصله
که حتی بودن یک نفر دیگر نیز تاثیری نداشت
کشش و خیال
مثبت و منفی
پذیرش و مقاومت
و چه خوب گوش می دادی
و چه خوب بودی
و عمق مظلومیت چشمات در لجبازی کشندت
و این که حرف بزنی که نگویی سرکوبم کردی
که نگویی نگذاشتی
گذاشتم که لازم بود
که هیچ وقت کم نگذاشتم ...
و نهایتا خداحافظی شیرین ولی غم بار با تو
و کتابی که قراره بهت بدمش
یک سال پیش نگرفتی
و الان
....

خوشحالم بزرگ شدی، خوشحالم اینقدر خوب گوش میکنی
خوشحالم داری تلاش می کنی که درست رفتار کنی
قوی باش
راسی در مورد دوستت نظر من اعمال شد
سردی دستام رفت و گرم شد حتی اگه بعدا منجمد بشه
قلب توام گرمه؟؟

چهارشنبه ای که گذشت
عدالت اجرا شد؟
ذهنیات و حذفیات
تداخلات و موازنات
آنهایی که تغییر کردند 

#امضا خودم

سینه مالال غم اما دلی بی کینه دارم...
ما را در سایت سینه مالال غم اما دلی بی کینه دارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9boghzedamavand1 بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 7:17